نظریه های روان شناختی به این نکته اشاره دارند که خوردن رفتار بسیار پیچیدهای است که به نیازهای روحی، اجتماعی، زیبایی و … پاسخ میدهد. عادتها و الگوهای غذایی، فرهنگ، اقتصاد، وضعیت شغلی و حتی موقعیت جغرافیایی در چاقی نقش دارند. باید به این نکته اشاره کرد که نمیتوان جنبههای روانی چاقی را بررسی کرد و به جنبههای اجتماعی آن نپرداخت. از سنین آغازین زندگی، غذا از چیزهایی است که در پرورش ما نقش دارند. همچنان که بزرگتر میشویم، نقش غذا در زندگی اجتماعی و فردی ما پررنگتر میشود. وقایع برجسته زندگی مانند ازدواج، مراسم مذهبی، فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، یافتن شغل جدید، خریدن خانه و…. معمولاً با خوردن همراه است.
در خارج از خانه مطلوب ترین مکان برای دیدن یک دوست رستوران، آب میوه فروشی و یا کافی شاپ است. دعوت کردن مردم به دور یک میز وسیلهای برای حفظ روابط اجتماعی است. بدن ما ماشین عجیبی است که دقیقاً میداند چه زمانی هنگام خوردن است و چه موقع باید به آن پایان داد. اما برخی عوامل این مکانیسم را دستخوش تغییر میسازند. حتماً این جملهها به گوشتان آشناست: “بشقاب غذای خود را تمام کن، مردم بیچارهای وجود دارندکه چیزی برای خوردن ندارند.” و “یا قبل از شام چیزی نخور چون اشتهایت کور میشود.” اینها میتواند یکی از علل روان شناختی چاقی باشد. هنگامی که فرد اشتهایی به خوردن ندارد با گفتن این جمله که بشقاب غذای خود را تمام کن، وی را به سمت پرخوری سوق میدهیم. این امر نشان میدهد که چرا برخی نمیتوانند خوردن را متوقف کنند، گرچه میدانند که به اندازه کافی خورده اند.
حتماً کسانی را دیده اید که تابسته چیپس را تمام نکنند از خوردن آن دست نمیکشند. درحقیقت آنها به سبب سردرگمی ازگوش دادن به صدای بدن خود سرباز میزنند و به چیز دیگری گوش فرا میدهند که غیرطبیعی است. اغلب ما طوری تربیت شده ایم که باید هر چیزی را که در بشقاب است تمام کنیم، گرچه قبلاً سیر شده ایم. این امر کاملاً سیستم طبیعی کنترل گرسنگی را آشفته میکند و به سیستم عصبی ما فرمان میدهد تا هر چیزی را که در پیش ماست بخوریم، بدون آن که گرسنه باشیم. تنها یک راه برای مقابله با این روش وجود دارد و آن این که به صدای بدن خود گوش فرا دهیم تا زمان خوردن و دست کشیدن از آن را کاملاً احساس کنیم. مناسب ترین زمان برای پیشگیری از اضافه وزن در کودکان که به چاقی در بزرگسالی منجر میشود، سالهای 7 تا 12 سالگی است.
بنابراین، امرونهی به کودکان و حساسیت بیش از اندازه در مورد غذا خوردن آنها میتواندسبب بروز مشکلات آتی شود. برای پیشگیری از چاقی بهتر آن است تا مهم ترین عواملی که فرد را مستعد چاقی میکند، تشخیص دهیم، همچنین عاقلانه آن است که عوامل محیطی را تغییر دهیم و فشار را از کسی که میخواهد لاغر شود برداریم. حتی اگر فرد تصمیم بگیرد که خود را لاغر کند چیزی اتفاق نخواهد افتاد، مگر آن که محیط، امکانی را فراهم کند که این برنامه بتواند به سرانجام برسد. برای حل مشکل چاقی باید افزون بر تعیین یک رژیم غذایی مناسب به تعدیل رفتار فردی و اجتماعی پرداخت. نخستین گام برای تعدیل رفتار فردی، تعیین الگوی غذاخوردن و فعالیت است. در آغاز باید مشخص شود که فرد چه غذایی را کجا، با چه کسی و چگونه (نشسته، ایستاده، در حال حرکت) میخورد. برنامه نظم دادن به رفتارهای غذایی باید شامل مواردی مانند خریدن، نگهداری، آماده سازی و پاک کردن غذا هم باشد. برای نظم دادن تکنیکهایی وجود دارد که شامل این موارد است:
1- غذا خوردن در محل همیشگی و تعیین جای مشخص (نه در آشپزخانه، اتاق خواب و …)
2- تمرکز در خوردن غذا (مطالعه نکردن و یا نگاه نکردن به تلویزیون به هنگام خوردن غذا)
3- بسیار آهسته غذا خوردن و نبلعیدن غذا
4- لقمههای کوچک گرفتن
5- پایین نهادن قاشق و چنگال بین لقمههای غذا
6- نخوردن میان وعده ها
7- خوردن در زمانهای گرسنگی
8- استفاده از ظروف کوچک. در پایان باید اشاره کرد که چاقی بیماری مزمنی همانند دیابت یا بیماری کرزو قلبی است و مانند آنها درمان آن نیز به دانش، افراد خبره و متخصص نیاز دارد. بنابراین، استفاده از روشهای ابداعی، امتحان کردن روشها و رژیمهای گوناگون برای لاغرشدن، غذا نخوردن به امید لاغر شدن و …. همه تلاشهای بیهودهای خواهندبود و ناکامی در دستیابی به هدف، فرد را بیشتر به ورطه چاقی سوق میدهد.